سه شنبه 1401/05/11
وای وای وای
باز هم وای
چرا !؟
حالا میگم ، دیشب حالم خیلی بد بود ، یعنی خیلی خیلی بد بود ، یعنی سر درد ، تهوع و فشارم افتاده بود ، جوری که امروز هنوز جاش درد میکرد ! ، تو خونه فقط بچه ها می دونستند ، امروز عصر مامان فهمیده بود و زنگ زد احوالم رو پرسیدشب هم بابا زنگ زد و با یک لحن عصبانی و طلبکارانه گفت : هان چت شده ؟
من : هیچی !!
بابام : پس گفتند حالت بد شده !؟
من : چیزی نبوده ، یکم سردرد داشتم
بابام : مراقب باش این مریضی کوفتی دوباره اومده ، ماسک بزن و دستاتم بشور و اگه حالت هنوز خوب نشده بیایم بریم دکتر ، . . . ، علی هم حالش بد شده ، . . .
کلا دلسوزی و محبت بابام با مقداری غرزدن ، عصبانیت و طلبکاری همراه هست ، یک جمله معروف از خودم هست که میگه :
دلیل هر غر زدنی یک دوست دارم خاصی هست !
به علی زنگ زدم بهتر بود و اما حدود ساعت 9 شب داشتم شام می خوردم که گوشیم زنگ خورد ، با بی حوصلگی رفتم سر گوشی ، باورم نمی شد ، برق از سرم پرید ، دوباره نام مخاطب رو خوندم ، استاد حمزه طبائی ، استاد بزرگ اخلاق ، صبر و جودو ، بله استاد حمزه طبائی بود . . .
خیلی کوتاه و مختصر احوال پرسید و گفت جاتون خالیه و خیلی کوتاه و مختصر گفتم که خوبم و کم سعادت بودم که نتونستم برم باشگاه . . .
یک زمان سر فرصت در مورد باشگاه جودو و استاد حمزه طبائی می نویسم ولی همینقدر بگم که احساس می کردم استاد شیفو زنگ زده به پاندای کونگ فو کاری که فراری و خسته هست و یکجورایی دعوتش کرده بعنوان جنگجوی اژدها به معبد شائولین برگرده !
یکی از افتخاراتم شاگردی استاد طبائی هست ، البته اگه قابل باشم .
بر می گردم استاد . . .
درد مچ ، درد اعصاب ، ورم معده ، گرمای هوا ، مشکلات اقتصادی ، مشکلات اجتماعی ، . . . همه بهانه است .
بر می گردم استاد . . .