جمعه 1402/06/31
می گویند که آدونیس میگوید: « دنیا چقدر قشنگ میشد اگر همه سیاستمداران یک حرف میزدند و چه زشت میشد اگر همه شاعران یک شعر میگفتند ».
و بنظر من ، که البته کسی نظر من را نپرسید ، باید بگم : « دنیا چقدر قشنگ می شد اگر شاعران سیاستمدار می شدند و یا حداقل سیاستمدارن شعر می دانستند ! ».
خدمت همه دوستان و منتقدان عزیز باید اعتراف کنم که شعر بلد نیستم و یعنی نه خواندن ، نه نوشتن ، چه برسد به حفظ کردن شعر .
با همه این صحبت ها شعر را دوست دارم ، البته نه مثل آن بابایی که ورزش نمی کرد و ورزشکاران را دوست داشت ، که من هم شاعران را دوست دارم و هم سعی می کنم شعر بخوانم یا بهتر بگویم شعر بفهمم ولی بضاعت من نثراست ، یعنی :
”
من نثر ناقابلی دارم
نثر ناقصی دارم
اندک آبرویی هم دارم که این را هم خود شما به من دادین
”
ببخشید اشتباه شد ، یعنی نثر نوشتن من همینجوری هاست ، همه اش اشتباه می کنم ، حالا فکرش را بکنید وقتی می خواهم در مورد شعر و شاعر و سیاستمدار بنویسم چه بشود !
ولی آنچه باید بنویسم را می نویسم و به نقل از آفتابه به دستی :
”
آنچه باید بگوییم را می گوییم ! آنچه باید بکنیم را می کنیم !
”
لطفا شما هم :
“طوری نکنید طوری بشود که مردم فکر کنند طوری شده است!!! ”
حقیقتا موضوع این نوشته و نثر ، شعر، شاعر، سیاستمدار و . . . از زمانی شروع شد که احمد مسعود رهبر جبهه ملی مقاومت افغانستان و پسر احمد شاه مسعود در جواب یک خبرنگار گفته بود :
“هر کجا مرز کشیدند بیا پُل بزنیم”
که البته صحیح این بیت اینه :
“هر کجا مرز کشیدند، شما پُل بزنید”
و همچنین در واکنش به درگیری طالبان با نیروهای مرزبانی ایران بیتی از مولانا خطاب به مسئولین ایران گفته بود که :
“نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم”
البته چند وقت بعد بلال کریمی معاون سخنگوی طالبان در جواب احمد مسعود گفته بود :
” بر درِ مَیـخانه رفتن کار یکرنگان بـود / خود فروشان را بکوی مَی فروشان راه نیست. “
و اینجا بود که با خود گفتم : « دنیا چقدر قشنگ می شد اگر شاعران سیاستمدار می شدند و یا حداقل سیاستمدارن شعر می دانستند ! ».
ومنم هم تصمیم گرفتم جواب بلالی را بدهم پس با کمی لهجه اصفهانی گفتم :
نام مِی بردی و بلبل گشت خاموش ای بِلال !
احمد مظلوم ما رفته ِس از هوش ای بِلال !
بوستان شعر را بیت الاحزان کردی ، بَس اِس
با اَذان خود مکن ما را سیه پوش ای بِلال !
زود اگر خاموش گردی شاد گردیم ز تو
مادرت را غرق رحمت خواهیم کرد ای بِلال !
ما به شعرِت گوش دادیم ای بِلال !
بر صدای ناله مردمت گوش ده ای بلال !
نمی دونم شعرم چظور بود ولی یادم افتاد یک رئیسی یا یک مسئولی تا کلاس ششم یا هفتم بیشتر درس نخوانده و از شعر چیزی سر در نمی آورد و نمی تواند جواب سیایت مداران را با شعر بدهد واگه قرار بود جواب هم بدهد فقط یک بیت بلد بود و آن هم این هست که :
” ای مگس حضرت (یا عرصه) سیمرغ نه جولانگه توست عرض خود میبری و زحمت ما میداری “
البته با تمام این صحبت ها و با تمام احترامم به خر ، خصوصا خر های داخلی باید خدمت بعضی از سیاستمداران بگویم :
” خر صید آهو کی کند، خر بوی نافه کی کشد / یا بول خر را بو کند، یا گُه بود تفتیش او “
بگذریم
فکر کنم به همون نثر خودم بچسبم بهتر باشه ولی فکر کن ولادیمیر پوتین و ولودیمیر زلنسکی بجای جنگ با هم مشاعره کنند ، مطمئنا اشعارشون به اشعار ایرج میرزا خواهد کشید.
نام ایرج میرزا برده شد و یاد شعری افتادم در وصف حال ملت ایران و سیاستمداران بی مصرفش که بعنوان حسن ختام یاد آور میشم :
هر وعده که دادند به ما باد هوا بود هر نکته که گفتند غلط بود و ریا بود
چوپانی این گله به گرگان بسپردند این شیوه و این قاعده ها رسم کجا بود ؟
رندان به چپاول سر این سفره نشستند اینها همه از غفلت و بیحالی ما بود!
خوردند و شکستند و دریدند و تکاندند هر چیز در این خانه بی برگ و نوا بود
گفتند چنینیم و چنانیم دریغا … اینها همه لالایی خواباندن ما بود !
ایکاش در دیزی ما باز نمی ماند یا کاش که در گربه کمی شرم و حیا بود!
مازیار کریمیان
آخرین روز تابستان 1402
پی نوشت : به دلیل تاکید فراوان پدرم از هرگونه گفتار سیاسی ، پندار سیاسی و کردار سیاسی دوری می جویم ! و فقط همین !