روز شمار

جمعه 1403/03/25

داداش سقراطم میگه :

اگر خاموش باشی تا دیگران به‌سُخَنت آورند بهتر از این است که در حال سخن‌گفتن ، دیگران خاموشت کنند.

 

و چون کسی نخواست سُخنی بگم و چون کسی اینجا نمی تونه ساکتم کنه و چون حدود یک ماه هست که هیچی ننوشتم و چون توی این یک ماه اتفاقات زیادی افتاده ، پس می نویسم ، البته حقیقتش را بخواهم بگم اینکه یک مطلب نوشتم فوق العاده ، عالی ، professional perfect  ، یعنی آخرت ، یعنی از اون مطالب که نوبل اراجیف ادبی بهش میدهند که البته شاید و شاید و شاید بعد از مرگم منتشر بشه !

بگذریم !

پارسال یک تئاتر دیدم به نام گربه شور به کارگردانی امیدنیاز ، یک جایی از تئاتر یکی از شخصیت های نمایش به نام عام غفور حرف قشنگی زد ، گفت : ” من نان مردشوری را نخوردم ، نان بی زبونیم را خوردم ” ، از پارسال تا حالا احساس می کنم حرف دل من را زده !

بگذریم !

همسایه مون یک پسر داره به نام آلبرکامو که امسال میره کلاس شونزدهم ، آلبر و دوستاش را توی کوچه دیدم که دارند یواشکی سیگار میکشن ، تا من را دیدند سیگار هاشون را قایم کردند و مودبانه سلام کردند ، جواب سلامشون را دادم و اومدم ، وقتی داشتم ازشون دور میشدم آلبر به دوستاش گفت :

هیچ چیز نفرت انگیز تر از احترامی نیست که بنیان آن بر ترس استوار باشد.

 

بگذریم !

  •  *  چند وقت پیش رفتیم ماهیگیری ( محمد + رحمن + بهزاد + شایان + امیر مجید )
  •  *  مامان بهتره
  • *  خودم بدترم
  • *  عمه نفیسه . . . فاتَحَـــــه
  • *  برای حیاط بابا اینها یک سایه بون نصب کردیم
  • *  کامکواد کورش گل داده
  • *  واترپمپ ماشین عوض شده
  • *  عجب سوسیسی سوسیس یعنی همش گوشته !

 

 

 

تصویر نویسنده
مازیار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *