شنبه 1403/11/27
زوال اندیشه در عصر تکهپارهها
در دنیای امروز، ما در میان انبوهی از اطلاعات پراکنده و تقطیعشده غرق شدهایم؛ جهانی که در آن سرعت بر عمق غلبه کرده و سطحینگری جای تأمل را گرفته است. شبکههای اجتماعی، که روزگاری شاید فرصتی برای تبادل اندیشه بودند، حالا بیشتر به صحنهای برای نمایشهای گذرا، شوخیهای لحظهای، و نقلقولهای بدون زمینه تبدیل شدهاند. ما به جای خواندن کتاب، به جای دیدن فیلمی که شخصیتهایش در آن رشد میکنند و قصهای روایت میشود، به ویدئوهای چند ثانیهای پناه آوردهایم. حوصلهی ما، همان چیزی که پیششرط فهم و اندیشه است، به تاراج رفته است.
وقتی در روزهای گذشته شش جملهی معروف از شش اندیشمند یا فیلسوف را منتشر کردم، امید داشتم که شاید کسی کنجکاو شود و بداند این سخنان از که برآمده است. اما چه شد؟ کمتر کسی حتی زحمت داد که نام گوینده را جستوجو کند. انگار دیگر نیازی نیست بدانیم که پشت هر جمله چه تاریخی، چه اندیشهای و چه تجربهای نهفته است. همینکه جملهای به ظاهر عمیق را بخوانیم و در نهایت شاید لایکی بزنیم، کافی است. اما آیا این «کافی» است؟
اینستاگرام و دیگر شبکههای اجتماعی ذهن ما را به عادتهای مخربی دچار کردهاند. مغز ما دیگر حوصلهی خواندن متنهای طولانی را ندارد. اگر چیزی در دو خط خلاصه نشود، کنار گذاشته میشود. کتابها به حاشیه رانده شدهاند، فیلمهای بلند فراموش شدهاند، و صبر ما برای درکِ روایتها از بین رفته است. ما به دنیای کلیپهای کوتاه، نقلقولهای تقطیعشده، و تیترهای تحریککننده عادت کردهایم. عمق، جای خود را به سرعت داده است.
اما مشکل کجاست؟
مشکل این نیست که جهان تغییر کرده است. مشکل این است که ما، بدون آنکه متوجه باشیم، کیفیت ذهنی خود را فدای این تغییرات کردهایم. ما به جای آنکه خودمان انتخاب کنیم چه چیزی ببینیم و بخوانیم، به خوراکی که الگوریتمها برای ما آماده کردهاند، وابسته شدهایم. به تدریج، قدرت تحلیل و تفکر ما کمرنگ شده است، چون دیگر لازم نیست فکر کنیم؛ فقط کافی است اسکرول کنیم.
اما اگر قرار باشد این مسیر را ادامه دهیم، چه چیزی از ذهن ما باقی خواهد ماند؟ اگر فقط به جملات بریدهبریده بسنده کنیم، چگونه میتوانیم به درک عمیقی از زندگی برسیم؟ اگر دیگر صبر نداریم که فیلمی دو ساعته ببینیم، چگونه میتوانیم داستانهای واقعی را بفهمیم؟
ما باید این روند را متوقف کنیم. باید دوباره خواندن را یاد بگیریم، دوباره به عمیق شدن در یک مفهوم عادت کنیم، و دوباره یاد بگیریم که دانستن، چیزی فراتر از خواندن چند کلمهی کوتاه است. شاید وقت آن رسیده که کمتر در اینستاگرام باشیم و بیشتر در کتابها، فیلمها، و اندیشههایی که فراتر از سطحاند، غرق شویم. شاید وقت آن رسیده که از جهان تکهپارهها فاصله بگیریم و دوباره انسجام فکری خود را بازیابیم.
جهان آنقدر سطحی شده که حتی حوصلهی فهم فیلسوفان خود را هم ندارد. اما اگر ندانیم چه کسانی اندیشیدهاند، چطور میتوانیم خودمان بیندیشیم؟
پی نوشت :
همه این نوشته و خصوصاً 6 جمله را زیاد جدی نگیرید !
جمله اول : یکشنبه 1403/11/21
جمله دوم : دوشنبه 1403/11/22
جمله سوم : سه شنبه 1403/11/23
جمله چهارم : چهارشنبه 1403/11/24
جمله پنجم : پنج شنبه 1403/11/25
جمله ششم : جمعه 1403/11/26