سه شنبه 1403/09/13
هر نسل، پلی میان گذشته و آینده است.
آنچه میپوشیم ، آنچه میاندیشیم و آنچه در نگاه ما هویداست ، پژواکی از میراث گذشتگان است که در جریان زمان جاری شده و ما را به فلسفهی وجود و معنای زندگی میرساند.
هر زمان که با نمادی قدیمی و تاریخی عکسی میگیریم ، گویی حکمت و اصالت با طنز دستبهدست دادهاند تا داستانی جدید خلق کنند. حتی عکسی با یک کلاه سنتی ، که گویی مستقیماً از یک کتاب تاریخ بیرون آمده ، نه فقط نمادی از فرهنگ ، بلکه ابزاری است که احتمالا شکوه و اصالت را نشان می دهد.
اگر این تصویر سخن میگفت ، شاید میگفت: “هرکس با این کلاه نمیتواند به تاریخ تعلق داشته باشد ولی می تواند تاریخ ساز باشد ”
و
“همهچیز به اینجا ختم نمیشود ، کلاهها و ریشها میآیند و میروند، اما انسان اصیل همیشه جای خودش را دارد!”
و
«هر کس بخواهد از گذشتهام بپرسد، باید اول از این حصار حکمت عبور کند!»
و
“من نه تنها تاریخ را میدانم، بلکه خودم بخشی از آن هستم!”
و
این جملات فلسفی و ادبی را نگاشتم تا کورش دیگر به زبان نیاورد که نوشته هایت هم سبک با نوشته های جلال آل احمد است که جلال خود شاگرد من بود و من خود شاگرد مَلال و مَلال خود شاگرد بَلال !
پس تا دُرودی دیگر بِدرود !