جنگ ایران اسرائیل خاورمیانه خامنه ای نتانیاهو انفجار بمب پهباد توهم
روز شمار

جمعه 1404/04/27

تا به حال هیچ انفجار یا آتش سوزی را در این ابعاد و از این زاویه ندیده بودم و برای اینکه بتوانید صحنه را درست درک کنید باید یادآوری کنم که این انفجار و آتش سوزی مربوط به جنگ دوازده روزه میان ایران و اسرائیل بود ، یعنی چیزی حدود یک ماه پیش .

وقتی از شهر اصفهان به سمت شهر (1) در حال حرکت هستید در اولین پلیس راه که به پلیس راه (2) معروف هست در سمت چپ راهی وجود داره که به شهر (3) می رسه .

در مسیر شهر (3) ابتدا حدود هفت یا هشت عدد سوله وجود داره ، سپس مزارع کشاورزی و دامداری و پس از آن یک اردوگاه بزرگ نظامی و بعد شهرک بزرگ صنعتی و بعد . . . و الی آخر تا انتهای مسیر !

محل کار من درست در همان شهرک بزرگ صنعتی بود و همان جا بود که از حوالی ساعت سه یا چهار بعدازظهر رد حرکت موشک و صدای انفجار و دودی سیاه و غلیظ را از پشت کوه ها و از سمت شمال می دیدیم .

حدود ساعت پنج ، پیش از آن که سوار سرویس برگشت به سمت اصفهان بشویم همکاران دود غلیظی را از سمت شرق و سمت پلیس راه به هم نشان می دادند و چون مسیر بازگشت ما از همان سمت بود برخی همکاران پیشنهاد مسیری جایگزین را می دادند و از آنجایی که ما ملت شهادتیم ! از همان مسیر پلیس راه راهی شدیم .

هر چه به محل آتش سوزی نزدیک تر می شدیم ، حدس و گمان ها از اینکه کجا را با موشک زده‌اند کمتر می شد تا اینکه به همان حدود هفت یا هشت عدد سوله ابتدای مسیر رسیدیم و مطمئن شدیم که دود از همین سوله ها هست.

همه همکاران توی سرویس با ترکیبی از تعجب ، شادی ، غم ، خشم ، هیجان ، کنجکاوی و ترس شاهد سوختن سوله بودند تا به نزدیکی سوله رسیدیم ، ناگهان انفجاری درست مثل جلوه های ویژه فیلم های هالیوودی ، سوله در حال سوختن را از هم پاشاند !

باقی مانده سقف سوله که در حال سوختن بود پودر شد ، تیر آهن ها و نبشی ها و ناودانی های سقف سوله مانند پر کاه در هوا پخش شدند ، موج انفجار به سمت سرویس ما اومد جوری که سرویس را تکان داد ، یک لحظه دود و خاک همه جا را پر کرد .

من محو صحنه انفجار بودم ولی هر یک از همکاران حرفی و دادی میزد ، یکی میگفت بایست ، یکی داد میزد برو برو ، یکی میگفت برگرد و چندنفر هم احتمالاً . . . خودشان را خیس کرده بودند !

از میان دود و خاک ، بزرگراه پیدا شد و تیرآهن های تکه و پاره شده ای که وسط اتوبان ریخته بود ، راننده با گیجی و ترس از کنار تیرآهن ها گذشت ولی لاستیک های سمت چپ ماشین روی آهن پاره های کف اتوبان رد شدند ، لاستیکی از ماشین پاره نشد ولی سرویس تکان شدیدی خورد و با همه این اتفاقات ما با سرعت در حال فرار بودیم .

بعد از پلیس راه سرویس ایستاد که لاستیک ها را چک کند و حالا که به انفجار و دود پشت سرمان نگاه می کردیم معنی شانس یا بخت و اقبال را بهتر درک میکردیم که اگر دو یا سه ثانیه زودتر به اون محل رسیده بودیم شاید مثل مرغ بریان درون سیخ در کنار اتوبان در حال بِرشته شدن بودیم !

هنوز به اصفهان نرسیده بودیم که پدرم زنگ زد و جویای حال و احوال شد ، با خونسردی گفتم : خبری نیست ، اینجا که چیزی ندیدیم و هنوز حرفم تمام نشده بود که پدرم شروع کرد که : معلوم هست چی میگی ؟ نزدیک محل کار شما بوده ! فیلمش را الان دیدیم ! چی شده !؟ همه خوبین ؟ و تنها اجازه داد بگم :همه خوبیم .

 

یک ماه از این ماجرا گذشته و من هنوز خوبم !

اگه الان و بعد از یک ماه ، از این اتفاق می نویسم به این دلیله که درد ، درگیری ، توهم توطئه ، ایست بازرسی ، اخبار ضد و نقیض پیروزی ایران و شکست اسرائیل کمتر شده باشه و البته خبر و فیلم این اتفاق همان روز توسط افراد ناشناس در اینترنت پخش شد ؛ و البته نزدیکترین سرویس به حادثه سرویس ما بود و الان هم که این نوشته را منتشر می کنم جهت حفظ اسرار اطلاعاتی ، نظامی ، جنگی و موقعیت مکانی و اینکه برچسب وطن فروش یا جاسوس یا درز اطلاعاتی یا هر کوفت دیگری به من نزنند نام مکان های مهم این اتفاق را با شماره (X) اعلام کردم که البته همه از جمله خواجه حافظ شیرازی هم می دانند این اتفاق دقیقاً کی و کجا افتاد.

و در این اتفاق ، فقط سئوال من از اون آدم ابله که خودش را متخصص می داند و توهم دانایی دارد و بعضی را به چشم وطن فروش و جاسوس و خائن می بیند این است که اسرائیل از کجا می دانست کدوم سوله را کی و چطور و با چه تسلیحاتی باید بزند ؟

 

دنیا بهشت ابلهان است تا زمانی که آدم های نادان ، توهم دانایی دارند.

 

 

 

 

Author Image
مازیار

2 thoughts on “جمعه 1404/04/27

    1. درود به مهناز عزیز
      سپاس بابت افشاگری :))
      همین نوشته را هم با تَرس و لَرز گذاشتم ، وای از روزی که بخواهم فیلم بزارم . . .

پاسخ دادن به مازیار لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *