سه شنبه 1403/11/02
نوشته ای برای تسکین دادن به خودم !
و دلیل نوشتن این نوشته بر میگرده به دوستی که بعضی وقت ها سراغ فیلم و یا انیمیشن خوب از من میگیره ولی در زیباترین و حساس ترین قسمت های فیلم یا انیمیشن خوابش میگیره و می خوابه !
این اتفاق برای خیلی از موضوع ها و خیلی از ما ها و خیلی از من ها می افته !
همیشه این تصور یا طرز فکر وجود داره که مثلاً چون غزل کریمیان و مازیار کریمیان یک انیمیشن را با لذت می بینند پس فلان شخص هم باید انیمیشن ببینه و از اون هم لذت ببره !
یک کوچولو این موضوع را سخت تر کنم :
همیشه این تصور وجود داره که جستجوی بعضی از مفاهیم زندگی مثل آزادی ، عشق ، دانایی و حقیقت یک وظیفه انسانی و همگانی و یک مسیر ضروری برای هر کسی هست .
اما واقعاً چی میشه اگه این مفاهیم زندگی برای بعضی ها نه هدف باشه ، نه ضرورت و نه مسیر !
شاید زندگی در ابهام ، ساده تر و حتی لذت بخش تر از غرق شدن در سئوال هایی باشه که پاسخ اونها فراتر از ظرفیت روح ، ذهن و جسم ما هست.
بعضی وقت ها جستجوی این معانی و مفاهیم به جای اینکه ما را آزاد کنه ، ما را به زنجیر سئوال های بی پایان می کشه .
شاید اکبر . . . یا آقا غلام فهمیده یا نفهمیده که نیازی نیست زندگی معمولی خودش رو قربانی پیدا کردن چیزی کنه که ممکنه تهش فقط یک علامت سئوال باقی بذاره .
البته برای خیلی ها این جستجو ها می تونه جذاب باشه و حتی ضروری اما نه برای همه و مخصوصاً نه برای کسانی که توانایی نظم دادن به ذهنشون را ندارند یا ذهن بسیار منظمی دارند !
این مسیر برای خیلی ها بجای روشنی ، پر از آشفتگی میشه و شاید اون هایی که به دنبال معنا میرن ، چیزی بیشتر از پاسخ می خواهند و شاید به دنبال نظم درونی یا تسکینی برای ذهن نا آرام هستند .
و اما این مسیر شجاعت و ظرفیت زیادی می خواهد و این موضوع مهم که آیا آمادگی زندگی با اون معنا را داریم یا نه !؟
و شاید گاهی ،
انتخاب آرامش در کنار ابهام خودش عمیق ترین معنای زندگی باشه .